نبود فرصت سبزی برای رویش حرف
که عاشقانه بگویم دلم چه میخواهد
کنار حوصله من فقط کمی بنشین
که صادقانه بگویم،دلم چه میخواهد
چه اتفاق غریبی که دل شروعت کرد
چنان تولد باران در ابتدای بهار
و با گذشت زمان کمی پس از دیدار
نیاز من به تو اکنون گذشته از دیدار
بمیر بهر کسی که ، کند برای تو تب
بیا ببین که برایت، چگونه کردم تب
ترانه ساز سکوت شبی پر از باران
کنار حلقه ی چشمم، چه می کنی امشب؟
گذشته شب به خیالت ، ز نیمه هم افزون
که از سرودن چشمت نگشته ام سیراب
و با تمام خیال مشوشم امشب
خدا کند که بخوابم، ببینمت در خواب
خدای خالق عشق و کبوتر و احساس
به گوشه های نگاهش کمی سخاوت بخش
به حقّ لحظه ی سبز عبادت و اخلاص
به چشم های قشنگش ، کمی عنایت بخش.