خانه ات زيباست
نقش هايت همه سحرانگيز است
پرده هايت همه از جنس حرير
خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست
جاي ماندن هم نيست
بايد از كوچه گذشت
به خيابان پيوست
و تكاپوي كنان
عشق را بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد
دلم تنهایی میخواهد...
در اوج شب ...
دلم خدا میخواهد در اوج تنهاییی
دلم گوش میخواهد برای شنیدن و
چشمی که ببیندم...
وحسی که مرا بفهمد
و ...خاطری میخواهم که از میانش گذر کنم...گذر کنم نه عبور ...
دلم خدا میخواهد
ناشنــوا بـــاش وقتــی همـــه
از محـــال بـــودن آرزوهـــایــت سخــن مــی گــوینــد. . .
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
همیشه سرم بالاست
چون
بالا سرم خداست
چون
بالا سرم خداست
+