و گاهی دلی که میگیرید و درمانی برایش نمی یابی....
مجبوری با خودت بشینی و آوایی را زمزمه کنی تا
یا دردت آرام شود یا زیاد...
مانند اینکه در آتشی گرفتار شده ایی ...
معجزه ابراهیمم آرزوست .....
گاهی دلم میخواهد به تو بفهمانم که چه اندازه دوست دارم
نمی شود
گاهی دلم میخواهد فریاد بزنم که جز تو کسی را ندارم
نمی توانم
گاهی دلم میسوزد که تو را میسوزانم
نمی خواهم
گاهی همه چیز تغییر میکند
نمی دانم
تو می دانی؟
تو می دانی که چرا گاهی تو سرد میشوی ؟
می دانی چرا گاهی من با مابقی دوستات هیچ فرقی نداریم؟
من فکر میکنم باید یکبار دیگر فرق بین دوست داشتن و عشق را مرور کنی .
شاید بتوانی به سوالاهایی که برای من بی جواب است جواب دهی .
عشق را معنا کن !
عشق با منت عشق است؟
دوستی اگر آرایش شود عاشقی نمی شود .