خسته شدم از بس چشم به در دوختم

 نامه هام نداي دوست داشتنت رو ميدهند

از بس اسمتو صدا کردم ديواره اسمتو بلد شدند

از بس گريه کردم اشکي براي چشمام نمونده

از بس داد زدم صدام گرفته تو رو روز و شب صدا

 مي کنم شايد روزي ببينمت شايد روزي حست

 کنم شايد بتونم ببوسمت

شايد روزي برات بميرم

دوستت دارم

مرا اینگونه نگاه نکن دل من پر از

 سکوت است سکوتی که اگر نمایان شود

عالمی را به آتش می کشد در پس پوسته ی

 حرفهای من سکوتی پر معنا نهفته است صدها جلد کتاب

  یک دقیقه آن است و در تاکستان ابدیت یک شاخه انگور دارد

شرابی که از آن افشرده ام دنیاییی را مست میکندودیگری را می کشد

          مرا رها مکن 

زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند ، زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد ، یکی بدبختی مطلق معنی کرد ، یکی درد درمان ناپذیرش خواند ، و سرانجام یکی رسید و گفت : زندگی به تنهایی ناقص است تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود .

کسی که مهر می ورزد به کمال رسیده است

 و کسی که انتظار مهر دارد در نیمه راه

عاشقی است.

کنارتم تو اشک و لبخند ای عشق پاکم،کنارتم تو غم و شادی

ممنون از این که به دله من این عاشقی رو هدیه دادی . . .

اسمت رو که به لب میارم لحظه هام شیرین و عاشقونه میشه

نگاهم میفته تو نگاتو،دلم برات دیوونه وار دیوونه میشه . . .

می ترسم از فردا

که شاید نباشم

 عاشقانه با من باش....

عشق فقط کنار هم بودن نیست...

عشق فقط حرف عاشقانه نیست...

عشق فقط ظاهر نیست....

عاشق ک باشی...

حتی اگه نباشم...

تو عاشقانه با منی...

عشق یعنی منو تو....ماورای تمام فاصله ها...

بی ترس فردا ها.

هر ثانیه را .. عشــ ♥ــ ــ ♥ـق است !!

دلم بوسه ای میخواد...

که از فشارش چشام سیاهی بره

چقد این سرگیجه ای که از مستی عشق برمیخیزه رو دوست دارم.....

اگه به یه نفر قول دادی باهاش بمونی...

حق نداری چراغ دلشو خاموش کنی...

رو حرفت باشو عاشقش باش

مطمئن باش دنیاشو به پات میریزه

میخواهمت...

تورا که ناب ترین حس عالمی...

عاشقانه...صادقانه...خالصانه میخواهمت...

تورا..تویی که به من حس بودن ... حس زندگی میدهی...

میخواهمت و چه بی تابانه در انتظار دیدارت ثانیه هارا خط میزنم...

خدایا

این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند

فکری کن

اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت .

من ی دخترم

اگه خودمو لوس نکنم

اگه باهات قهر نکنم و ناز نکنم

اگه وقتی چشات میچرخه از حسودی دیونه نشم

اگه از نظر دادنات خوشحال نشم

اگه به خاطر تو به خودم نرسم

اگه سر به سرت نذارم

اگه برات گریه نکنم

اگه وقتی پاستیل میبینم پیرهنتو نکشم

اگه لب و لوچه آویزون نکنم تا بغلم کنی

اگه بهت نگم آقامون

اگه برات مظلوم بازی درنیارم

اگه از سرو کولت نرم بالا

اگه برات عشوه نیام

اگه گوشتو نپیچونم و نگم تو فقط مال منی

اگه ناغافل دستاتو نگیرم

اگه وقتی کار بدی کردم با ترس بهت نگم

اگه لج بازی نکنم

اگه ...

اون موقع که تو دیگه دیوونم و عاشقم نمیشی!

تو عاشق اینی که من یه خانم کامل باشم!خانم تو!

اممما!!!

تو پسری!

اگه برام غیرتی نشی

اگه روم حساس نباشی

اگه ته ریش نداشته باشی

اگه باهام مهربون نباشی

اگه بهم اخمای کوچولو نکنی

اگه وقتی شالم رفت عقب نگی اونو بکش جلو

اگه دستمو محکم نگیری

اگه نگی هرکاری کردی راست بگو تا ببخشمت

اگه سر به سرم نذاری

اگه قربون صدقم نری

اگه نگرانم نشی

اگه بهم نگی عروسک من

اگه نگی من مهمم که میگم خوبی

اگه...

اونوقت منم دیوونه و عاشق تو نمیشم تا اونکارارو برات نمیکنم!

من تورو مرد میخوام!مرد تو!

پس بیا و مرد باش!

ابرو برندار!دماغت عمل نکن!

لوس حرف نزن!

من و تو همون آدم و حواییم!بیا جاهامونو عوض نکنیم!

من لطافت نگه میدارم تو صلابت

تو نگاهتو نگه دار منم نجابتمو

بیا سعی کنیم بهترین هم باشیم!

من بهترین دختر واسه تو!

تو بهترین پسر واسه من!

میدونم شاید نشه حداقل سعی که میشه کرد!

قبول؟؟

با تو من ای یار احساس جوانی می کنم
در کنارت تا سحر شیرین زبانی می کنم
 
لحظه ای را کآمدی، تا راحت جانم شوی
زآن زمان ای راحت جان زندگانی می کنم

گر که می باید برای دیدنت جان را سپُرد
از برای با تو بُودن، جان فشانی می کنم

با تو گر من سر کنم هر لحظۀ عُمر گران
در کنارت خوب من، من عُمر فانی می کنم

هر زمان دور از تو من با یاد تو سر کرده ام
خود نمیدانم چرا، دل نا گرانی می کنم

چشم شهلای ترا آئینه بندان چُون کنم
پیکرت پوشیده از بُرد یمانی می کنم

راحت جان تا که شب مهتاب را بینم بخواب
چهره ات را هم چُو مه، من آسمانی می کنم

گفتگو گویا ندارد با تو حرف دیگری
چُون که من ای یار احساس جوانی می کنم

من به بوییدن عطر تن ياس
به هم آغوشی يک صبح و نسيم
و به شبنم
و به عشق
من به اين شرجی نمناک
 به تنهایی خاک
به تو عادت دارم
.
من به لبهای عطشناک زمان
به پريشانی سر سبز علف
و سکوت گل سرخ
من به اين آبی همرنگ افق
و به اين رود
به اين طاق کبود
و به آهنگ نوازشگر عود
به تو عادت دارم
.
من به جادوگر چشمان فريبنده ی عشق
و به جادوی نگاه
من به احساس تماشای تو در خاطره ها
و رسيدن تا اوج
من به رويای شب نيمه ی ماه
به تو عادت دارم
.
من به تصوير تو در خاطره ی ذهن اتاق
به صدای نفس پاک تو در بستر شب
و هم آغوشی باد
من به اين ثانيه ها
و سکوت ته بن بست زمان
به تو عادت دارم
"تو" مرا باور کن

من دیـــــــــــوانه نیستم

من فقط یک جــــــور خـــــــــــــــاص

که دیگـــــران نمیتوانند

تـــــــو را دوست دارم و میپـــــــــــرســـتم...

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

 مثل آسمانی که امشب می بارد....

 و اینک باران

 بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند

 و چشمانم را نوازش می دهد

منو از جاده نترسون

حتی با پای پیاده !

کوریه هر دو تا چشمام

مال گریه ی زیاده

یه نفر

یه آیینه از قبل

در مقابلم گرفته

چی بگم

با چه زبونی

آی خدا دلم گرفته

چی ازم به دل گرفتی که ازت فاصله دارم

عشق مهربون دیروز

خیلی از تو گله دارم !!!